زندگینامه سقراط
زندگینامه سقراط
سقراط‚ مشهور ترين فيلسوف يونان قديم است. او در سال 499قبل از ميلاد مسيح ‚ در آتن به دنيا آمد و پس ازهفتاد سال عمر ‚ در سال 399 قبل از ميلاد به جرم دفاع از حقيقت كشته شد . در تاريخ فلسفه غرب ‚سقراط اسرارآميز ترين و بزرگ ترين چهره است .او حتي يك سطر ننوشت ‚ ولي بااين همه ‚ يكي ازفيلسوفاني است كه برانديشه انسان اروپايي تأثير زيادي گذاشت .
سقراط ازنظرقيافه ،ظاهري زشت داشت ، اما باطنش دلپذير بود . او بيش تر عمرش را درميدان ها و بازارچه هاي شهر آتن به گفت وگو با مردم مي گذراند و سعي داشت ازاين راه ، گره هاي ذهني آن ها را باز كند واشتباهاتشان را آشكار سازد تا به سوي حق وحقيقت راهنمايي شوند . جوانان آتن، سقراط را بسيار دوست داشتند چون او با اين كه حكيم و فيلسوفي بزرگ بود، بسيار فروتن ، متواضع وخوش برخورد بود.او هرگز ادعاي دانايي نمي كرد، بلكه خود را دوستدار دانش و حكمت مي شمرد .
آغاز فلسفه او اعتراف به ناداني است. او مي گفت : «من تنها يك چيز مي دانم وآن اين كه هيچ چيز نمي دانم . »
اطلاعات ما درباره زندگي و عقايد فلسفي سقراط ، از راه مطالعه نوشته هاي شاگردش افلاطون است . افلاطون شماري گفت و گو يا بحث هاي نمايش گونه ، درباره فلسفه نوشت و درآن ها به شرح و توضيح بحث ها و نظريه هاي استادش سقراط پرداخت.
قبل از سقراط ، فيلسوفاني چون تالس ، هراكيتوس ، پارمنيدس و فيثاغورس زندگي مي كردند كه مشهور به فلاسفه «طبيعي» بودند .فلسفه آنان چيزي جز جهان شناسي نبود.آن ها بيش از هر چيز در فكر جهان طبيعي و رويدادهاي طبيعي بودند و مي كوشيدند تا اصل هستي و ماده همه اشياي جهان (مادة المواد) را بشناسند و بدانند كه اصل و ماده اشياي جهان چيست؟
سقراط تلاش فيلسوفان طبيعي را تحسين مي كرد و مي گفت : «اين ها خوب است ولي يك فيلسوف ، موضوعي بسيار جالب تر و شايسته تر از درختان ، سنگ ها وستارگان دارد كه بايد به آن بينديشد وآن روح انساني است .» از نظر سقراط اين كه انسان چيست وچه مي تواند بشنود؟مهم تر از پرداختن به طبيعت بود . او درباره روح انسان تحقيق مي كرد. وي فرضيات را كشف مي كرد و روشن مي ساخت و با طرح سؤال ، دربارة آنچه مردم به آن يقين داشتند ، شك و ترديد ايجاد مي كرد. روش سقراط در تعليم فلسفه كه آن رااز راه گفت و گو انجام مي داد ، تظاهربه ناداني بود و وانمود مي كرد مايل است ازمخاطب چيزي بياموزد. درابتداي گفت و گو او فقط سوال مي كرد ، انگار كه هيج نمي داند ، بعد فرد مخاطب خودرا در وضعيتي قرارمي داد كه او به ضعف عقيده و استدلال خود پي مي بردو ناچار مي شد درمقابل منطق صحيح وحرف حق او تسليم شود. سقراط مي گفت : « همان طور كه ماما كمك مي كند تا بچه به دنيا بيايد من هم وظيفه دارم كه ديگران را ياري دهم تا فكر صحيح وبينش درست به دنيا بياورند .» او معتقد بود كه درك واقعي از درون انسان مي آيد و ديگري نمي تواند آن رابه ما بدهد.
كار اصلي سقراط مبارزه فرهنگي با تعليمات باطل ومسموم «سوفسطائيان»بود .سوفسطائيان عده اي فيلسوف دوره گرد بودند كه به آتن هجوم آوردند وازراه درس دادن به مردم عقيده داشتند انسان قدرت اين را ندارد كه حقيقت معماي طبيعت و جهان را دريابد و بنابراين ، نبايد به خود زحمت بدهد و به دنبال چيزي برود كه هر گز نمي تواند بيابد . سوفسطائيان مي گفتند :«حقيقت ثابتي وجود ندارد وهر كس بايد امور را بر حسب
طب ونيازهاي خود بسنجد وتفسير كند .» تشخيص اين كه حق وباطل يا خوب و بد چيست ، درتوان انسان نيست .
با اين فرضيه سوفسطائيان به مردم مي آموختند كه چگونه در مجادلات و منازعات ، خوب و قانع كننده سخن بگويند وحق را باطل و باطل را حق جلوه دهند تا پيروزشوند.سقراط از اين وضع بسيار ناراحت بود . او اعتقاد داشت كه حق و نا حق يا خوب وبد ذاتي است و ربطي به تفسير انسان ها ندارد. او مي گفت:«انسان مي تواند با نيروي عقل خود نيكي و بدي رااز يكديگر باز شناسد .» او اين عقايد رااز راه بحث و گفت وگو به مردم منتقل مي كرد تا نا درستي گفته هايي سوفسطائيان را آشكار سازد و نشان دهد كه حق و باطل يا خوب و بد حقايقي ثابت وذاتي هستند و خواست و سليقه افراد جامعه نمي تواند و نبايد آن ها را دگرگون كند.
سقراط برخلاف مردم آتن كه به چند خدا (خدايان اولمپ) متعقد بودند، خداي يگانه را مي پرستيد و اعتقاد داشت كه مرگ پا يان زندگي نيست . اين فيلسوف خدا پرست به خاطر تبليغ افكارش در بين مردم و روشن ساختن ذهن جوانان آتن درسال 399قبلا ازميلاد، به نوشیدن «زهر شوكران» محكوم شدو بدون طلب عفو يا درخواست بخشش، جام شوكران (نوعی سم) را سر كشيد.

سقراط در حال نوشیدن جام شوکران
نظر سقراط در باب هنر
سقراط در خصوص زیبایی اشاره میکند که وقتی چیزی زیباست، یگانه علت آن زیبایی آن است که از " خود زیبایی" چیزی در آن نهفته است. به عبارتی دیگر، او برای زیبایی یک منشاء الوهی قائل است، به این معنا که زیبایی را برآمده از یک عرصه یا مکانی میداند. او معتقد است که: ۱. زیبایی الوهی است. ۲. ماهیت واحد و یگانه زیبایی، همچون یک کلّ متشکل از اجزاء و عناصر متعدد است. این ماهیت یگانه و واحد در درون خود حالتی متکثر و تجزیه شونده دارد. اگر زیبایی را تنها و واحد فرض کنیم، این زیبایی به یک شیء تعلق میگیرد اما ما بسیاری پدیدههای زیبا داریم که از جنبههای متفاوت زیبا هستند و این نیست جز خود زیبایی که در بسیاری پدیدهها حلول میکند. همانطور که در معرفت اسلامی فتبارک الله احسن الخالقین داریم. معنای سقراطی این گزینه به نسبیگرایی ارجاع داده میشود. ۳. در مباحثهای که با سیمیاس و کبس دارد ( در رساله فیدون که افلاطون آن را از زبان فیدون نقل کرده است.) به یکی از تعاریف زیبایی که عبارت است از لذت بصری و شنیداری پرداخته است. مانند تصاویر و چهرههای زیبایی که میبینیم و این لذت از زیبایی است. اساس حسگرایی و تجربهگرایی سقراط در این جا مطرح میشود که اساس زیبایی را در لذت تجربی و حسی تعریف میکند. اما خود لذت در شنیدن و دیدن خلاصه نمیشود، پس زیبایی را میتوان حاصل از سایر افعال نیز دانست. به عبارت دیگر لذت معنوی، لذت تجربی ، لذت حسی و غیره. ۴. زیبایی از دید سقراط امری ماهوی و ذاتی است، که به صورت عنصر لاینفک پدیدهها در آمده است، همینطور سقراط آن را عارضی میداند. او میگوید : زیبایی همچون تابشی از منشا الوهی است پس عارضی است. در هر پدیده یا شیء، یک ماده مستعد ( طبیعت، ماهیت و یا جنم) وجود دارد. به تعبیری زمینه و بستر مستعد و پذیرای گرفتن کیفیت زیبایی وجود دارد. تا این بستر در شیء وجود نداشته باشد، هیچ شیء زیبایی نخواهیم داشت. اما وجود این پرتو نیز ضروری است. که البته، ماده مستعد همان خود زیبایی است.